جدول جو
جدول جو

معنی کاروان زن - جستجوی لغت در جدول جو

کاروان زن
دزدی که به کاروان حمله کرده و اموال کاروانیان را غارت می کند، کنایه از دلربا
تصویری از کاروان زن
تصویر کاروان زن
فرهنگ فارسی عمید
کاروان زن
(پَ لَ خوا / خا)
دزدی که کاروان میزند. کسی که کاروان را لخت میکند:
کرشمه کردنی بر دل عنان زن
خمارآلوده چشمی کاروان زن.
نظامی.
ازین مشتی خیال کاروان زن
عنان بستان، علم بر آسمان زن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
کاروان زن
دزدی که بکاروان حمله میکند و پول و اثاثه کاروانیان را بغارت میبرد: (گر شمه کردنی بر دل عنانی زن خمار آلوده چشمی کاروان زن) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاروان رو
تصویر کاروان رو
راهی که کاروان از آن عبور می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاروان شکن
تصویر کاروان شکن
کاروان زن، دزدی که به کاروان حمله کرده و اموال کاروانیان را غارت می کند، دلربا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاروان کش
تصویر کاروان کش
کاروان سالار، رئیس و سرپرست کاروان، قافله سالار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاروان کش
تصویر کاروان کش
در علم زیست شناسی درختچه ای با ساقۀ سفید که معمولا در نقاط کوهستانی می روید
شباهنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود، تشتر، تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحر، ستارۀ سحری، قدر اوّل، شعرا، شعریٰ، شعرای یمانی، عبور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاروان زدن
تصویر کاروان زدن
کنایه از دزدیدن اموال مسافران کاروان با حمله به آن
فرهنگ فارسی عمید
(رَبْ بُ رُ کَ دَ)
حملۀ دزدان به کاروان و غافلگیر کردن مسافران:
کاروانی زده شد کار گروهی سره شد.
لبیبی.
اگر سلطان دفع دزدان نکند به بازوی خود کاروان میزند. (مجالس سعدی ص 21)
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ زَ)
عمل کاروان زن. لخت کردن کاروانیان: و او را با خودبدزدی و کاروان زنی بردی. (از بختیارنامه چ وحید)
لغت نامه دهخدا
(پِ هَِ زَ)
دزد که به کاروان زند: و این (ترکان گنجینه) مردمانی اند دزدپیشه، کاروان شکن و شوخ روی و اندر آن دزدی جوانمردپیشه. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(پَ گَ دَ / دِ)
راه کاروان رو. راهی که از آن کاروان عبور کند
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ نَ / نِ)
دهی از دهستان سردرود، بخش رزن شهرستان همدان، در 18هزارگزی شمال قصبۀ رزن، واقع در 30هزارگزی گونلو. کوهستانی و سردسیر و دارای 240 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رودخانه تأمین می شود. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاروان زدن
تصویر کاروان زدن
حمله کردن دزدان و قاطعان طریق به کاروان: (اگر سلطان دفع دزدان نکند ببازوی خود کاروان میزند) (مجالس سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاروان زنی
تصویر کاروان زنی
حمله بکاروان و غارت پول و اثاثه کار وانیان: (و او را با خود بدزدی و کاروان زنی بردن) (بختیار نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاروان شکن
تصویر کاروان شکن
دزدی که بکاروان زند: (و این (ترکان گنجینه) مرمانی اند دزد پیشه کاروان شکن و شو خروی. ) (حدود العالم تهران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاروان رو
تصویر کاروان رو
راه کاروان. راهی که کاروان از آن عبور کند
فرهنگ لغت هوشیار